محمدمهدی آقا و نگار جون

شعر حالا چرا

1392/12/1 23:54
نویسنده : محمدمهدی
660 بازدید
اشتراک گذاری
 
 
 
 
 
    
   

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

عمو مسنن
7 فروردین 93 2:00
همیشه به نام خدا مگه تنها چه شه ؟؟
محمدمهدی
پاسخ
سلام من نمی دونم. از استاد شهریار بپرسین.
عمو مسنن
11 اردیبهشت 93 2:03
چرا از استاد شهریار بپرسم وقتی خودم تنها هستم
محمدمهدی
پاسخ
خوب پس از خودتون بپرسین.