محمدمهدی آقا و نگار جون

خبر داغ

1393/7/6 13:37
نویسنده : محمدمهدی
1,437 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفت درگوش درخت

برگ ها تک تک ریخت

از سر و دوش درخت

 

سار از شاخه پرید

بال زد تا ته باغ

گفت با سبزه و گل

هر چه را گفت کلاغ

دل هر غنچه تپید

رنگ گلبرگ پرید

برگ، بی حوصله شد

سبزه، خمیازه کشید


 

پسندها (3)

نظرات (6)

باباجونی
3 آذر 93 18:56
خیلی جالب بود. کیف کردم با خواندنش.
باباجونی
8 بهمن 93 19:45
بهبه چه زیبا. قشنگ بود لذت بردم آفرین پسرم!
محمدمهدی
پاسخ
ممنونم آقا جون
باباجونی
14 اسفند 93 17:14
از موزیک آرام متنت و از نوع مطالب متین و محکمت معلوم میشود انسان رشد یافته ای هستی خدا ببخشدت! حالا... نیمرخ سیاه و سفید یعنی چه؟ می تونید به من کمک کنید؟ پس به آدرس من بیائید!
عمو مهدی
20 اسفند 93 9:59
سلام عزیز دل عمو ! چه شعر قشنگی انتخاب کردی ! خوشحالم که این قدر خوش ذوق و خوش سخنی . منو یاد بچگیام میندازی! اما فکر می کنم که شعر قشنگت باید اینجوری شروع بشه و تو یک بند رو جا انداختی : خبری داشت کلاغ / گفت در گوش درخت... اگه اجازه بدی می خوام متن کامل این شعر که از شاعر توانمند کشورمون ، خانم شکوه قاسم نیاست رو واست بذارم: خبری داشت کلاغ گفت در گوش درخت برگها تک تک ریخت از سر و دوش درخت سار از شاخه پرید بال زد تا ته باغ گفت با سبزه و گل ‏ هر چه را گفت کلاغ دل هر غنچه تپید رنگ گلبرگ پرید برگ بی حوصله شد سبزه خمیازه کشید شاپرک خواب نبود ‏ پر زد از باغ و گذشت هرچه را دید و شنید برد تا پهنه ی دشت آهو از دشت گریخت رمه برگشت به ده عاقبت باد رسید ‏‏ خبر از دشت به ده باد هوهو می کرد ابر هی مینالید خبر داغ كلاغ همه جا می پیچید
محمدمهدی
پاسخ
بله کاملش اینه می خواستیم بریم مهمونی نتونستم همشو تایپ کنم
باباجوني
31 خرداد 94 10:22
سلام. و اين هم يك داستان قشنگ: ماجرای گربه و سگ و حیوان های دیگر... در کنار دهکده ای، حیوانات گوناگونی زندگی می کردند. بعضی از این حیوان ها، کاری به کار دیگران نداشتند. اما برخی از آن ها، همیشه به هم نوعان خودشان زور می گفتند، در کارهای دیگران ، دخالت های بی جا می کردند و خیلی وقت ها، آن ها را به جان هم می انداختند... در میان این حیوان ها، یک گربه ی بزرگ، چاق و زیبا بود که به کسی کاری نداشت و با تلاش فراوان، در پی به دست آوردن غذا و فراهم کردن آسایش برای زن و بچه هایش بود. او دوست داشت که آزاد و مستقل زندگی کند . نه زیر بار زور برود و نه به دیگران زور بگوید.اما بعضی حیوان ها، دل خوشی از او نداشتند و پیوسته آزارش می دادند ! سگ بزرگ، یکی از دشمنان گربه بود، که چشم دیدن او را نداشت و هر بار با گرفتن بهانه ای، گربه را مورد هجوم و حمله قرار می داد ! ولی هر بار، گربه با زیرکی تمام، از چنگ سگ می گریخت!ولی سگ هم می کوشید تا برخی از حیوان ها را با خودش همراه سازد و در فرصتی مناسب با کمک آنان ، به گربه حمله کند ! آن ها ، گربه را مدتی به شدت ، محاصره کردند و هر چه می توانستند او و خانواده اش را در تنگنا قرار دادند.... گربه با کمک زن و بچه هایش بر مشکلاتی که حیوان های دیگر برایش پیش می آوردند، غلبه پیدا می کرد . اذیت وآزار های بی خود و بی جهت سگ و حیوان های متحد با او ، چنان شدت یافت که سرانجام ، گربه با مشورت افراد خانواده اش تصمیم گرفت برای دفاع از خویش ، با سگ بزرگ به گفت و گو بپردازد.اما سگ که همیشه گربه را متهم به دخالت در کار دیگران می کرد،هم چنان به مخالفت با گربه ادامه می داد و تلاش می کرد با زور گویی و ستم گری و جار و جنجال های الکی ، گربه را از چشم همه بیندازد و او را بد جلوه دهد ! تا این که بر اثر فشار های حیوانات دیگر پذیرفت با گربه به گفت و گو بنشیند! خلاصه قرار بر این شد که گربه با حضور سگ و شیر و ببر و روباه و پلنگ و شغال در جلسه ای با هم به گفت و گو بپردازند. گربه همیشه بر این نکته تاکید داشت که آزاد و مستقل زندگی کند . اما دیگران چشم دیدنش را نداشتند و کینه ورزی می کردند و به او آسیب می رساندند. هم چنین انجام هر کار ناپسندی را به گربه و خانواده اش نسبت می دادند و از این که او آزاد و سربلند و خوب و راحت زندگی کند، دل خور و نگران و خشم ناک بودند! به همین سبب در جلساتی هم که سگ بزرگ و حیوان های دیگر با حضور گربه تشکیل می دادند ، باز هم آن ها به دنبال بهانه جویی و زور گویی بودند و اندیشه های پلیدی را در سر می پروراندند . به هر حال ، این گفت و گوها مدت زیادی ادامه یافت، تا این که در جلسه ی پایانی ، سگ بزرگ ؛ شیر؛ ببر؛روباه ؛ پلنگ و شغال اعلام کردند که ما به این نتیجه رسیدیم که از این پس گربه می تواند در کمال امنیت ، هرگونه که می خواهد زندگی کند. اما باید به ما ثابت کند که کاری به کار ما و حیوانات دیگر ندارد و علیه ما هیچ کاری انجام نمی دهد . همین طور برای این که ما ، دست از آزار و اذیت او بکشیم ، باید به تعهدات خودش عمل کند . یعنی گربه نباید در کوچه ها و خیابان هایی که ما ، در آن جا رفت و آمد داریم و زندگی می کنیم حضور یابد. دیگر این که او حق ندارد بر تعداد فرزندانش بیفراید. هم چنین باید از شکار کردن موش ها دست بردارد و برای اطمینان بیش تر ، ما باید دست ها و پاهای او را در پوست گردو قرار دهیم و.... آن گاه ، اگر دیدیم گربه به درستی به تعهدات خود عمل کرد ، اگر دل مان خواست و کنگره ی حیوانات هم اجازه دادند،کم کم از شدت اذیت و آزار های خودمان می کاهیم و او را در کارهایش آزاد می گذاریم. البته هر وقت خواستیم ، دوباره می توانیم سخت گیری های خودمان را از سر بگیریم.... با اعلام این نتیجه، گربه که تعهد کرده بود به رای سگ و حیوان های متحد با او ، گردن نهد ، خود را دربرابر عملی انجام شده دید . او نیم نگاهی به زن و بچه هایش انداخت که داشتند با تاسف سری تکان می دادند، اما چیزی نمی گفتند! گربه ، سرش را پایین انداخت و لب خود را به شدت گزید! در همین حال همسرش زیر لب زمزمه کرد : آیا این دشمنان فریب کار و دغل باز ، باز هم مثل همیشه زیر قول خود نمی زنند و این موافقت نامه به سود ما خواهد بود؟! گربه اما هم چنان به فکر فرو رفته بود و به آینده می اندیشید! (http://javad-naeemi.blogfa.com/post/88)
محمدمهدی
پاسخ
زیبا بود
باباجونی
27 مرداد 94 7:49
حیف این وبلاگ به این خوبی که کنار گذاشتیش پسرم.
محمدمهدی
پاسخ
کنار نگذاشتم آقاجون وقت ندارم برم توش