محمدمهدی آقا و نگار جون

لطیفه ی 2

1392/9/14 16:14
نویسنده : محمدمهدی
419 بازدید
اشتراک گذاری

حیف که دیر شد

زهرا دختر ٨  ساله بو د که سر صفره دست به پهلوی پدرش

زد و گفت بابا پدرش حرف او را قعط کرد وگفت ساکت مگه نگفتم

سر صفره نباید حرف بزنی؟

وقتی صفره جمع  شد پدر گفت خوب زهرا چی می خواستی بگی؟

زهرامی گه حیف که دیر شد چون یک مگس درسالادتون بود وشما

اون رو خوردید!!!!!!!!!!!!!!!!!!قهقههقهقههقهقههقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

mam
4 آذر 92 12:28
خي.......................لي با نمكي پسر كوجولو
محمدمهدی
پاسخ
آره خوب بانمکم
عمو مسنن
4 آذر 92 15:21
درسته جک هستش اما برای بزرگترها یه درسه که حرف بچه ها را قطع نکنن و بذارن صحبت کنن شابد از مگس بدتر بود
محمدمهدی
پاسخ
مثل چی؟ عقرب؟ای وای عقرب من از عقرب می ترسم ببینین
بابات
6 آذر 92 0:09
سلام گل پسر! اولا خیلی خندیدم دوصم این که سفره با سین نوشته می شه نه با صاد سوم این که قطع درست تره نه قعط چهارم این که مگه تو تا حالا مگس نخوردی؟ یک مزه باحالی می ده!!!
محمدمهدی
پاسخ
باباحالم به هم خورد.یعنی چی مگس خوشمزٌست؟ ممنون لطیفه هام رو درست کردم. بای بای.[
باباجونی
6 آذر 92 21:33
سلام. با یه موضوع گل و بلبلی بروزم. تشریف بیارین خوشحال میشم. آفرین پسرم چقدر پیشرفت کردی ماشاء الله! ضمنا به بابات بگو باباجونی گفته نکته روان شناختی در آموزش یادتون رفت.
محمدمهدی
پاسخ
چشم آقا جون همین حالا می رم تو وبلاگتون
باباجونی
6 آذر 92 21:37
سلام پسرم باز اومدم تا بگم جوک قشنگی بود. کلی خندیدم. خوب، حالا از شوخی گذشته، اگر چنین چیزی بود وبخواهیم سر سفره حرف نزنیم و بابامونو مطلع کنیم چه باید بکنیم؟
محمدمهدی
پاسخ
سلام نمی دونم شمابگین
علی صفاری
8 آذر 92 18:45
سلام محمدمهدی جون وبلاگ قشنگی داری جک تو خوندم. از خنده شکم درد شدم. بای بای
محمدمهدی
پاسخ
سلام علی جون.ممنون.وقت کردین بیاین مشهدخوش حال می شیم.فلا بای بای
sareh
15 دی 92 11:45
حقش بوده
محمدمهدی
پاسخ
بابای بی چاره چرا حقش بود؟ راست می گه دیگه خوب نباید سر سفره حرف بزنیم